راهبرد غرب در مواجهه با اسلام هنوز تابع همان سیاست های گذشته می باشد که از قرن ۱۸ تاکنون دنبال می کرده است
مستر همفر یکی از جاسوسان دولت بریتانیا در قرن ۱۸ و یکی از افراد تاثیرگذار در شکلگیری وهابیت، در کتاب خاطرات خود در بخشی با نام «چگونه اسلام را نابود کنیم»؟!
نقاط قوت و ضعف مسلمانان را بطور دقیق بررسی کرده و راهکارهایی برای جاسوسان استعمار انگلستان جهت از بین بردن اسلام ارائه کرده است
او در شرح پیشنهادهای خود گفته است، باید کاری کرد که در جهان اسلام، نغمه ملتگرایی و تعصب قومی از هر سوی سازگار گردد و عرب و عجم و ترک و فارس به جان هم بیفتند. لازم است که مسلمانان به گذشته پیش از اسلام خویش بازگردانده شوند و به قهرمان پرستی روی آورند.
با این پیش مقدمه اگر دیدید که در سالهای گذشته شماری به بهانه روز کورش در پاسارگاد تجمع می کردند و با سر دادن شعارهایی مانند "ما آریایی هستیم، عرب نمیپرستیم"، و"همش میگن دسته خداست، هرچی بلاست از عرباست، رضا شاه روحت شاد"
این رفتار و برون داد بر گرفته از همان سیاست گذاری استعمار از قرن ۱۸ می باشد که توسط عده ای سعی در پیاده کردن همان منویات غرب بر علیه انقلاب اسلامی را داشتند.
اما این نفرات هیچگاه قصد این را نداشتند که اعتراف کنند که اگر آریایی و کوروش پرست هستند و رضا شاه را سمبل ایران پرستی می دانند چرا
پهلوی که از آن دم میزدند در عید نوروز که ایرانیان طبق رسم دیرینه به شادی می پردازند برای مرگ«ملک فیصل عربستانی» ۷ روز عزای عمومی در کشور اعلام کرد؟
همفر در بخش دیگر از پیشنهادات خود می نویسد:
با وارد کردن جاسوسان در لباس اهل علم باید کاری کرد که مردم نسبت به آنها بدبین شوند. مدارس باید تشکیل گردد و در آنها کودکان مخالف علمای دینی و خلیفه مسلمانان بار بیایند. و درباره حکم جهاد تشکیک گردد تا مردم این حکم را ویژه صدر اسلام بدانند. باید مسلمانان را متقاعد کرد که اصل دینداری مهم است، نه نوع دین. در اینجا فکر می کنم برای فهم این بخش از پیشنهادات همفر احتیاج چندانی برای مصداق آوردن نباشد چرا که حسن روحانی با شعارهای اسلام رحمانی، ایران عقلانی، انقلاب رحمانی و نظام با چهره عاطفی پای در کارزار انتخاباتی گذارد وبعد از رای آوردن گفت ما اسلام رحمت و رحمانی را قبول داریم که مورد نظر پیامبر اسلام و ائمه هدی بود.
قرائتی از اسلام که از ابتدا محسن کدیور سعی در تئوریزه کردن آن طبق همان پیشنهادی شد که همفر در قرن ۱۸ داده بود و حسن روحانی به پیروی از آن پیشنهاد سعی در انجام اسلام رحمانی در طول مدت ریاست جمهوری خود با سر سپردن به خواست غربیان از طریق جهانبینی رحمانی و بازخوانی و بازآفرینیِ اسلام سکولار و لیبرال به شیوه پروتستانیسم اسلامی را داشت که در آن جایگاهی برای حاکمیت و اثرگذاری برای ولایت فقیه وجود ندارد.
حسن روحانی برای عمق بخشیدن به این قرائت مدارس آموزشی را هم از نظر دور نساخت و با انجام سند خفت بار ضد دینی ۲۰۳۰ بسوی نهادینه کردن اسلام لیبرالیسم یا همان اسلام رحمانی با فرآیندِ طبیعی نواندیشی دینی و قواعد هرمنوتیکی در سطح مدارس بصورت پایه ای رفت و علنا گفت تا پایان دولت دوازدهم از هر چه بگذرم از این سند ۲۰۳۰ نخواهم گذشت!!؟؟
استعمار فرا نو فصل سوم استعمارگری است که با چپاول غیر مستقیم، سیطره بر جغرافیای اندیشه ملتها می اندازد و آنها را در هر دو سطح عوام و خواص مورد هدف قرار میگیرد.
این راه حاصل قرنها تجربهاندوزی ایادی شیطان است، که بهترین، اثرگذارترین و ماندگارترین ابزار برای به دست گرفتن عنان کشورها را در تسخیر اذهان در جنگی ادراکی و شناختی با تجاوز به اذهان برای سیطره بر سرنوشت و آینده کشورها برای خود می دانند
در فرایند استعمار فرانو، برنامهریزیها ماهیت بلند مدت دارند و ابزارهای راهبردی در راستای نفوذ به افکار عمومی و هدایت آن باید در محیطهای نرم یا همان عرصههای فرهنگی جستجو کرد.
لذا می بينيم در سالهای اخیر در کنار رسانه، نظام آموزشی یکی دیگر از دو وسیله اصلی برای پیشبرد اهداف دشمن در جنگ شناختی برای دستبرد به داراییهای مادی و معنوی ایران اسلامی همواره بوده است
زیرا افکار و نگرشهای افراد عموماً در دوران کودکی و بر اساس آموزههایی که از سوی والدین و جامعه پذیرفته شده است شکل میگیرد زیرا در بزرگسالی ذهن انسانها به ندرت قابلیت تغییرات بنیادی پیدا میکند.
طراحان اندیشههای سیاه استعماری به منظور جهتدهی افکار عمومی و القاء اندیشهها و افکار خاص و مقبولیت بخشیدن به عملکردهای مورد نظرشان در نزد تودههای مردم در سراسر جهان، نفوذ در نظام آموزشی کشورها را به عنوان ابزاری اساسی در عصر استعمار فرانو مطرح نموده و سازمانهای بین المللی و ارگانهای دولتی و غیردولتی وابسته به خود را در سر تا سر جهان در این زمینه به صف می کنند. این تفکرات که در لایه های زیرین تصمیمات نهادهای مذکور پنهان میشود، به گونهای سازمان یافته و در قالب برنامههای جهانی و منطقهای مانند سند ۲۰۳۰ ، با بزک گسترش صلح و دوستی و حقوق اموزشی با تمرکز بر مهدهای کودک و پیش دبستانیها و مدارس ابتدایی آغاز و عملیاتی میشود.
و همزمان به شناسایی و تقویت جریانهای زیرزمینی همسو نیز میپردازند. برای تشریح مصداق نسبت به این ادعا، در گذشته اخباری مبنی بر نفوذ بهائیان در سیستم آموزشی مهدهای کودک ایرانی را شنیدیم
که سرشاخههای بهائیان تصمیم گرفته بودند با تاسیس مهد کودک به انتقال باورهای خود در جامعه پرداخته و برنامههای خود را از این طریق سازمان دهی کنند.
قرارشان هم بر این بود که این افراد در پوشش کمک به کودکان برخی اردوهای تحصیلی و سیاحتی را نیز برای آنان تدارک دیده تا به کانالیزه کردن آنان در همان بدو نونهالی و خردسالی بپردازند.