از این شبکه به آن شبکه... ! عید
نوروز.... تولد..... آن هم چندروز پشت سر هم، تولد امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، امام سجاد(ع)، بعد هم نیمه شعبان، انگیزه های خوبی
هستند برای دنبال کردن برنامه ها و جشن های تلویزیون در روزهای خانه نشینی، وقتی
مرتب در حال تعویض کانالهای تلویزون هستی مولودیهایی را شاهدی که شاید سال قبل به
برخی از آنها اشکال می گرفتی، اما امسال با دیدن همان ها غمگین میشوی، مخصوصا با دیدن
زیرنویسی که پائین تمام مولودیها شاهدی،
بغضی سنگین چنان گلویت را می فشارد که انگار کسی قصد جانت را کرده!
همه آنها مربوط به سال 98 «قبل» است:
مولودی خوانی تولد امام حسین(ع)، هئیت....،1398
مولودی خوانی تولد امام سجاد(ع)، حرم
مطهر...،1398
مولودی خوانی تولد حضرت ابوالفضل(ع)، کربلای
معلی، 1398
ذهنت می رود به سال قبل، سال قبل چنین
روزی مشغول انجام چه کاری بودی؟ در مراسم مولودی شرکت کرده بودی ؟ حرم بودی؟ مهمانی
دعوت داشتی؟ یا مهمان داشتی؟ با دوستانت ایستگاه صلواتی زده بودید و کمک می کردی؟ یا
در حالیکه دست کودک خردسالت را گرفته بودی، از ایستگاه صلواتی محل، برایش کیک بر میداشتی؟
نیمه شعبان پارسال چطور؟ آن را چگونه
گذراندی؟ با هماهنگی و برنامه ریزی، اقوامت را به منزل دعوت کرده بودی.به یاد خنده
های سال قبل می افتی،شوخی های دوستانه ایی
که در کنار هم داشتید.
کَل کَل های فامیلی، پانتومیم های شاد
شبانه، شور و شوق دخترها و پسرهای فامیل هنگام انداختن و جمع کردن سفره، شستن
ظرفها، الان که فکر میکنی حتی ریختن تخمه ها توسط کوچک ترین عضو خانواده و پخش شدن
شیرینی روی مبل هم لبخند روی لبت می نشاند، آه می کشی و خنده ات مصادف می شود با ریختن
چند قطره اشک.
نگاهت به صفحه تلویزیون می افتد، مولودی
همچنان ادامه دارد با همان زیر نویس جگرسوز که با بی رحمی تمام تاریخ سال قبل را
زده، تاریخی که خبر از هفته ها قرنطینه خانگی میدهد، به ذهنت خطور میکند؛شاید هم
تحریم و توبیخ خدا و اولیای خداست!
و سوالی که فوراً گوشة ذهنت نقش میبندد؛
چرا !؟..... همیشه توی ماه رمضان یا محرم از مداح می شنیدی که دعا می کرد « خدایا توفیق
بده محرم یا رمضان سال بعدت را نیز درک کنیم و تو از بس این جمله تکراری را شنیده
بودی بی تفاوت از کنارش گذر می کردی» اما امسال چه خوب آن را با پوست و گوشت و
خونت حس کردی.
و چه احساس گنگی است مرز بین فهمیدن و نفهمیدن یک
موضوع که تو را درگیر کلی حس نا شناخته دیگر می کند.
سریع اشک ها را پاک می کنی تا مبادا کسی
هنگام عبور از جلوی تلویزیون نگاه خیره و پرسشگرش را به تو بدوزد و تو ندانی که
چگونه او را توجیه کنی که تنها با دیدن یک زیر نویس، قلبت به درد آمده و غصه دار
گشته ایی.
مولودی تمام شده و اخبار در حال پخش است، شاید
برای اولین بار در طول عمرت شاهدی که مهمترین اخبار کل دنیا یک خبر است و این
اتفاق نادری است، همه مثل هم هستند، یک مسالة مهم دارند و همه برای حل آن در تلاش
اند.
حال، سوالی که مدام ذهنت را به بازی می گیرد این
است:« نیمه شعبان سال بعد.....!؟ »