موج مغناطیسی کربلا و عشق بی بدیل پیاده روی اربعین دلها را واله و شیدا کرده است آنچنان که دیگر چیزی به اسم کار و زندگی نمیشناسی و فقط دلت میخواهد به این بحر بیکران هدایتگر و تحول آفرین برسی و دلت را از امواج پر نورش مصفا کنی.
کربلا قبله گاه عشاق و منزلگاه احرار و دلباختگانی است که برای تشرف به این سفر دست از جان و مال و اولاد می شویند تا فقط به قافله حسینی برسند.
سفر کربلا این روزها همانند دوران عباسی کیمیا شده است و تو سخت درگیر رفتن و نرفتن در هول، هراس و اضطرابی که آیا زایر اربعین میشوی یا نه؟
زمانی برای رفتن به کربلا در دوره عباسیان حتی آن پیره زن فرتوت دستانش را داد که حسین(ع) دستانش را بگیرد.
اما امروز در زمان ما شاید دست و پا و چشمی فدا نمی شود، در این شرایط و اوضاع سخت اقتصادی و جولان کرونا همه داشتههایت را باید بیاوری تا بتوانی با بذل اموالت آنطور که خداوند فرمود «الذین ینفقون باموالهم و انفسهم ...» به خیمه گاه حسینی و قافله اربعین در کربلا برسی.
امسال در بزنگاه عاشقی پذیرفته شدم، برای گرفتن ویزا و تهیه بلیط شاید بیش از ۲ ماه انتظار و نگرانی رزق کربلا و سفر اربعین را از مادر پهلو شکستهام فاطمه زهرا(س) هدیه گرفتم و با همه روسیاهیم پذیرفته شدم.
شراب اطمینان و آرامش قطعی سفر که در جانم ریخته شد پیمانه پیمانه از عشق علوی و مودت حسینی را با جام بشارت سفر اربعین در کام جاماندگان ریختم و دلشان را نینوایی کردم.
اما حال جاماندگان سفر قابل وصف نیست التماسها، تمناها و دلگویههای حزین و اشک آلود آنها شعله بر جانت میزد که تو چه سخت امانتی را باید بر دوش بکشی و همه دلتنگیهای آنها را به گوش جد غریب و مظلومت برسانی.
توصیف حال ملتمسان دعا سخت است شاید امسال که همه دوسال فراق کربلا و هجران زیارت اربعین را کشیدهایم بسیار سختتر است زندگی بدون حسین معنا ندارد زندگی بی کربلا نفس ندارد.
چگونه توصیف کنم حال همه دوستان، آشنایان، اقوام و همکارانی که هنگام خداحافظی و طلب حلالیت ناقوس بغضشان در گوشت می پیچید و دیوار شیشهای دلت را میشکست.
یکی گفت سلام مرا به ارباب برسان آن یکی خواهش کرد در بین الحرمین نامش را در گوش آسمان زمزمه کنم دیگری گفت رزق کربلای ما را از علمدار بی دست کربلا بگیر دوستی گریست و زمزمه کرد مرا در حرم شاه نجف صدا کن.
چه بگویم از احوال زن ۴۰ سالهای که قبل از پرواز جلوی گیت نشسته بود و آسمان چشمانش بارانی بود به پهنای صورت اشک می ریخت آنچنان که دل سوختهاش تو را در سیلاب گریهاش با خود غرق میکرد گفت اینجا نشستهام
فقط به شما زایران نگاه کنم ...
دلم صندوقچه اسرار از نجواها و تمناهای ملتمسانهای شد که کلید آن با رمز اربعین باز میشد.
صندوقچه دلم، کولهام و همه دنیای احساسم را یکجا جمع کردم اما نه؛ کوله بدون نام شهید نمی شود کربلا باید نایب الشهید باشی تا بتوانی قدم برداری.
کوله ام را مزین به تمثال زیبای سید فرهادم بستم هم او که روزگاری به جبهه رفت و گفت میرویم تا راه کربلا را باز کنیم همو که درس و دانشگاه را رها کرد و حتی حسرت یک آغوش پر مهر و خداحافظی آخر را بر دل مادر و خواهر گذاشت و رفت گفت مادر جان با تو غزل خداحافظی ساز نکردم تا مبادا چشمانم در چشمانت گره خورد و مهر مادری مانع راهم شود و رفت و گفت من دانشگاه امام حسین(ع) را انتخاب کردم رفت و هنوز مادر منتظر است...
با همه حسرتها و داغهای بر دل نشسته و نالههای جگر سوز از فراق عزیزان به طرف فرودگاه بینالمللی امام خمینی حرکت کردم غوغایی عجیب سرشار از عشق ناب حسینی در دلم ضربان قلبم را فقط با نوای یا حسین کوک میکرد.
مسیر کاشان تا فرودگاه را که با چندین تماس و خداحافظی دیگر کوتاهتر کردم ساعت ۱۵ عصر روز یکشنبه چهارم مهرماه ۱۴۰۰ برابر با ۱۶ صفر المظفر ۱۴۴۳ جلوی فرودگاه امام رسیدم شمار اندکی از مردان و زنان و خانوادههایی با اطفالشان را دیدم که کولهپشتیهای آنها مقصد عشق را نشان می داد.
مستقیم بعد از عبور گیت بازرسی پای کانتر پرواز شرکت هواپیمایی معراج رفتم با ارایه پاسبورت و برگه آزمایش پی سی آر و بلیط، کارت پرواز را گرفتم؛ کارت پرواز یعنی مجوز خوشبختی یعنی جواز ورود به بهشت زمینیان یعنی برات عشق.
وارد سالن انتظار شدم تا گیت خروجی باز شود پرواز ساعت
۱۸:۱۵ دقیقه عصر نزدیک اذان مغرب بود گیت با کمی تاخیر بازشد و در کنار سایر مسافران با عبور از کریدور فرودگاه وارد هواپیما شدم.
عقربههای ساعت ۱۹ را نشان میداد صدای خلبان زری وفا با لحنی بسیار متین و مودبانه گفت مسافران پرواز تهران_ نجف اشرف، زایران اربعین به ایرباس ۳۲۰ شرکت هواپیمایی معراج خوش آمدید و از همه زایران خواست که دعاگو ونایب الزیاره وی و کادر پرواز در عتبات عالیات باشند.
یکساعت و ربع در آسمان بودم و در این مدت همه روزهایی را که گذشت تا ویزا و بلیط تهیه کنم مرور کردم.
دلم سرشار از ذوق و سرمستی مثل آیینه کاریهای حرمها میدرخشید و اندیشهام را روشن میکرد در این تکاپوی عاشقی صدای خلبان مرا به خود آورد: مسافران عزیز کربلا و نجف اشرف روبروی ماست دقایقی دیگر هواپیما در فرودگاه بینالمللی نجف اشرف خواهد نشست و بلافاصله زیباترین ترنم عاشقی را از بلندگوی هواپیما پخش کرد: السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقیه الیل والنهار ولا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین علیه السلام
پخش این سلام همراه با طنین حسین حسین حسین حسین دلم را زیر و رو کرد به یاد همه افتادم و اشک گرم صورتم را سیراب کرد
تکان شانههای مسافر کناریم و صدای هق هق گریهاش نیز حالم را بیشتر منقلب کرد چقدر طعم این سلام از آسمان در محضر پدر شیرین و دلنشین بود.
با همین حال خوش و سرشار از روح علوی سفر اربعین را با از خانه پدری آغاز کردم :«أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة»
اینجا نجف اشرف بارگاه مقدس علی بن ابیطالب نخستین امام شیعیان، از شهرهای مهم کشور عراق و سومین شهر مذهبی جهان اسلام است
اینجا حرم امیرالمومنین علی (ع) خانه پدری است...